کد مطلب: 9348 تعداد بازدید: ۳۰۶۶

نقش زبان فارسی در گسترش تمدن اسلامی

چهارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۲
یكی از دغدغه‌های مطرح‌شده از سوی رهبر انقلاب اسلامی در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی وضعیت كنونی زبان فارسی بود: «زبان فارسى يك روزى از قسطنطنيّه‌ى آن روز، از استانبولِ آن روز، زبان علمى بوده تا شبه قارّه‌ى هند... در آستانه -مركز حكومت عثمانى- زبان رسمى در يك برهه‌ى طولانى‌اى از زمان، زبان فارسى بوده. در شبه قارّه‌ى هند برجسته‌ترين شخصيت‌ها با زبان فارسى حرف می‌زدند... امّا ما در كانون زبان فارسى، داريم زبان فارسى را فراموش می‌كنيم.»
برای بررسی تأثیر و نفوذ زبان فارسی و اهمیت آن در تمدن‌سازی نوین اسلامی و نیز جایگاه كنونی زبان فارسی با دكتر محمد رجبی، رئیس كتابخانه و مركز اسناد مجلس شورای اسلامی و فارغ‌التحصیل رشته‌ی «فلسفه و زبان‌‌های باستانی» به گفت‌وگو نشستیم.
* زبان فارسی چه نقشی در بسط و گسترش تمدن اسلامی داشته است؟
در مورد زبان فارسی باید گفت كه این زبان مدیون اسلام است و اسلام هم در جایگاهی وام‌دار زبان فارسی است. زبان پیش از اسلام مردم ایران زبان پهلوی بود. هرچند كه زبان دَری مربوط به بخش شرقی ایران باستان بود ولی وقتی این زبان با عربی در آمیخته شد، غنا پیدا كرد و زبان فارسی‌ای را به وجود آورد كه ما آن را با شاعران بزرگی همچون فردوسی، سنایی، عطار، نظامی، سعدی، حافظ، جامی و ... می‌شناسیم. به‌خصوص چیزی كه كمتر مورد توجه است این‌كه موسیقی زبان جدید، تحت‌تأثیر آمیختگی با زبان عربی بسیار دلنشین شد. كشش‌هایی كه در زبان عربی برای «آ»، «او» و «ای» هست به این صورتی كه ما امروز تلفظ می‌كنیم در زبان دَری نبود و این‌ها از عربی وارد تلفظ فارسی شد. این موضوع را در برخی لهجه‌های افغانی و تاجیكی غیر متأثر از زبان عربی كه اكنون نیز وجود دارند می‌توان مشاهده كرد. این غنای موسیقایی جدید برای زبان دَریِ آمیخته به عربی كه فارسی نام گرفت سبب شد كه ما بتوانیم یك شعر موسیقایی پیدا كنیم كه اوزان آن نیز تحت‌تأثیر ادبیات عرب، همان اوزان بحور شعرهای عربی است. از این جهت زبان و ادبیات فارسی به‌شدت وامدار آمیختگی با فرهنگ مقدس اسلامی است.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/spacer.gifمردم بخش‌هایی از هندوچین، ویتنام، مالزی، لائوس، كامبوج، فلیپین، اندونزی و چین نیز عموماً توسط این عارفان ایرانی با اسلام آشنا شدند. به همین خاطر زبان فارسی برای آن‌ها حُكم زبان دینی را داشت. شما امروز هم در مساجد پكن كه دورترین نقطه‌ی چین نسبت به عالم اسلام محسوب می‌شد كتیبه‌هایی با اشعار فارسی می‌بینید. آن‌ها نیت نمازشان را نیز به زبان فارسی بیان می‌كنند.

اما از آن سو گسترش اسلام هم وام‌دار زبان فارسی است. اعراب تا قسمتی از ایران بزرگ آن زمان را فتح كردند و مابقی عالَم اسلام كه بخش دیگری از ایران بزرگ بود و نیز آن‌چه خارج از ایران بزرگ بود را در حقیقت ایرانیان با زبان فارسی به قلمرو فرهنگی تمدن اسلامی افزودند. شما در آسیای میانه به سمت شرق تا كشور مغولستان، تعداد زیادی از بُقاع عارفان ایرانی را می‌بینید كه به این سرزمین‌ها سفر كردند و مروج اسلام در نواحی دوردست بودند. در هند قدیم كه امروز بخش غربی‌اش به نام پاكستان خوانده می‌شود، «ابوالحسن علی‌بن عثمان هجویری» كه از عرفای قرن پنجم هجری است، اسلام را ترویج كرد كه مرقدش در لاهور زیارتگاه مردم پاكستان است. عرفای دیگری هم بودند كه در این دوره تا اقصی‌نقاط جهان از جمله هند شرقی كه بنگلادش امروزی است رفتند و مردم آن‌جا را مسلمان كردند. همین‌طور مردم بخش‌هایی از هندوچین، ویتنام، مالزی، لائوس، كامبوج، فلیپین، اندونزی و چین نیز عموماً توسط این عارفان ایرانی با اسلام آشنا شدند. به همین خاطر زبان فارسی برای آن‌ها حُكم زبان دینی را داشت. شما امروز هم در مساجد پكن كه دورترین نقطه‌ی چین نسبت به عالم اسلام محسوب می‌شد كتیبه‌هایی با اشعار فارسی می‌بینید. آن‌ها نیت نمازشان را نیز به زبان فارسی بیان می‌كنند. بسیاری از واژگان فارسی در زبان‌های مردم این مناطق به صورت دخیل وجود دارد كه نشان از تأثیر فرهنگ ایران اسلامی در این مناطق است.

از طرف دیگر اولین و قدیمی‌ترین زبانی كه بیش از هزار سال پیش، قرآن به آن زبان ترجمه شد، فارسی است. قرن‌ها طول كشید تا قرآن به زبان‌های دیگری غیر از فارسی ترجمه شود. بدیهی است كه اقوام ایرانی‌زبان یا كسانی كه تحت تأثیر فرهنگ ایران، فارسی آموخته بودند، این‌ها از قرآن برگردانده شده به فارسی بیشتر می‌توانستند بهره ببرند تا از زبان عربی كه آموختنش برایشان دشوار بود.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/spacer.gifایشان معتقدند كه هویت ملی ما را دو ركن مهم تشكیل می‌دهد: یكی دین اسلام و دیگری زبان فارسی و البته اسلام را در همبستگی ملی مهم‌تر می‌دانند.(
حالا اگر توجه كنید كه بسیاری از معارف دینی هم به زبان فارسی به رشته‌ی تحریر درآمده بود، متوجه می‌شوید كه زبان فارسی چقدر ‌توانسته در تحكیم و ترویج معارف اسلامی در بین كسانی كه یا فارسی‌زبان بودند یا فارسی را می‌دانستند، مؤثر باشد. به همین دلیل زبان فارسی در بین كشورهای دوردست تمدن اسلامی پس از زبان عربی دومین زبان مذهبی محسوب می‌شود. به‌خصوص در مناطق ترك‌زبان و شبه‌قاره‌ی هند این علاقه به زبان فارسی تا آن‌جا بود كه تُرك‌های مسلمان در هركجا كه حكومت تشكیل دادند زبان فارسی را زبان رسمی اعلام كردند. این را هم در تركان ازبك كه در قرن دهم و اوایل قرن یازدهم هجری در آسیای میانه سلسله‌ی شیبانی را تشكیل دادند می‌توانید ببینید و هم در تیموریان كه قبل از آن‌ها در قرن هشتم تا دهم بودند و زبان فارسی را در كل آسیای میانه به عنوان زبان رسمی حكومت اعلام كردند.

در دولت عثمانی نیز كه مناطق گسترده‌ای از جهان را در اختیار داشتند تا مدت‌ها زبان رسمی زبان فارسی بود. حتی در بوسنی و هرزگوین كه از متصرفات عثمانی آن زمان بود و مردم آن هم اغلب مسلمان بودند، زبان فارسی آن‌قدر رواج داشت كه ما بین دانشمندان و ادبای آن‌ها به افراد فراوانی برمی‌خوریم كه شرح مثنوی یا حافظ و آثار دیگر بزرگان زبان و ادب فارسی را از خودشان به یادگار گذاشته‌اند. شرح حافظ «سودی بُسنوی» در اواخر قرن نهم هجری از همین دست آثار است. یعنی حافظ در غیر ایران آن‌قدر شناخته شده بود كه شرح‌های مبسوطی مانند این كتاب را در نقاط دوردست تمدن اسلامی مانند بوسنی در خصوص آن می‌توانید ببینید.

* آیا رواج زبان فارسی در كشورهایی مانند هند ناشی از تحت سلطه قرارگرفتن آن‌ها و نوعی اجبار نبود؟
اگر توسعه‌ی زبان فارسی از روی اجبار اتفاق می‌افتاد، دیگر «فارسی» زبانی نبود كه این‌چنین برای مردم مقدس باشد. در آسیای میانه و هندوستان و پاكستان و بسیاری دیگر از نقاط مختلف دنیا وقتی كه می‌خواهند مثنوی یا حافظ یا بیدل بخوانند وضو می‌گیرند و رو به قبله می‌نشینند، كتاب شعر را روی رحل می‌گذارند؛ انگار كه با یك متن مقدس سر و كار دارند. این احترام، علاوه بر معانی مقدس عرفانی كه در این اشعار وجود دارد، از تقدس خود زبان فارسی نزد آن‌ها نیز نشأت می‌گیرد؛ چون از این سنخ مفاهیم مقدس بعضاً در آثاری به زبان‌های غیر از فارسی هم یافت می‌شود ولی با این تشریفات با آن برخورد نمی‌شود.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/spacer.gifدر دولت عثمانی تا مدت‌ها زبان رسمی زبان فارسی بود. حتی در بوسنی كه از متصرفات عثمانی و مردم آن اغلب مسلمان بودند، زبان فارسی آن‌قدر رواج داشت كه ما بین دانشمندان و ادبای آن‌ها به افراد فراوانی برمی‌خوریم كه شرح مثنوی یا حافظ و آثار دیگر بزرگان ادب فارسی را از خود به یادگار گذاشته‌اند. شرح حافظ «سودی بُسنوی» در اواخر قرن نهم هجری از همین دست آثار است.
این موضوع یعنی رغبت مردم به زبان فارسی شاهد مثال‌هایی نیز در زمان حاضر دارد. بسیاری از شرق‌شناسانی كه بنا به توصیه‌ی سازمان‌های اطلاعاتی و استعماری زبان فارسی را آموختند و در مورد فرهنگ ایران تحقیق كردند، چنان شیفتگی پیدا كردند كه نهایتاً آثارشان در جهتی خلاف مأموریت‌شان شد؛ به گونه‌ای كه برخی از آن‌ها طرد یا مغضوب شدند. ما می‌دانیم كه مؤسسات شرق‌شناسی در تمام كشورهای اروپایی زیر نظر وزارت مستعمرات یا وزارت خارجه‌ی آن كشور‌ها دایر می‌شده و طبیعتاً رنگ سیاسی داشت. افراد هم معمولاً ‌با نیت خاصی وارد می‌شدند یا برای مأموریت خاصی انتخاب می‌شدند. ریلكه، شرق‌شناس آلمانی از جمله‌ی این افراد بود كه بر اثر آشنایی و مجذوب شدن نسبت به فرهنگ ایرانی، تا آخر عمر منزوی بود و هرجا كه مشغول به كار می‌شد به بهانه‌ای به جای دیگر رانده می‌شد. پوپ كه در دوره‌ی ما بود، بر اساس اسناد، به‌طور مشخص از طرفCIA مأمور شده بود ولی راهی كه او پیدا كرد و رفت، ربطی به سیاست امپریالیستی آمریكا نداشت. او به خاطر شدت علاقه به فرهنگ و تمدن ایرانی، حتی وصیت كرد كه در اصفهان دفن شود. از این نمونه‌ها فراوان است. بنابراین در زمانی كه دشمنان ما با اندكی نزدیكی فرهنگی و آشنایی با زبان و ادبیان فارسی مجذوب می‌شوند، در جاهایی در عالَم اسلامی كه زبان فارسی زبان رسمی بوده، به طریق اولی ما شاهد رشد و بالندگی آن بوده‌ایم.

* چه اتفاقی افتاد كه زبان فارسی در كشورهای دیگر از رونق افتاد؟
اتفاقات سیاسی در منطقه یكی از زمینه‌های مهم این امر بود. وقتی انگلستان، هندوستان را تسخیر كرد و این كشور پهناور را مستعمره‌ی خود ساخت، زبان فارسی را رسماً ملغی اعلام كرد و زبان انگلیسی را جایگزین آن ساخت.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/spacer.gif
تعصبات دینی عامل دیگر بود. در همین هندوستان وقتی پس از انگلیس‌ها، هندوها حاكم شدند، از آن‌جا كه زبان فارسی را متعلق به مسلمانان می‌دانستند، از ترویج آن تا آن‌جا كه می‌توانستند جلوگیری كردند. گاهی تعصبات ناشی از جهل در بین خودِ مسلمانان نیز به این موضوع دامن زده است. در پاكستان و برخی كشورهای عربی و دولت عثمانی متأخر، بعضاً شاهد هستیم كه نسبت به زبان فارسی به این بهانه‌ی واهی كه زبان شیعیان است بی‌مهری نشان داده‌اند. این در حالی است كه قسمت عمده‌ی آثار زبان فارسی و شاهكارهای ادبی و دینی و حِكمی آن توسط دانشمندان سنی‌مذهب نوشته شده و مربوط به قبل از صفویه است كه مذهب تسنّن مذهب رسمی بوده است.

موضوع دیگر آن است كه متأسفانه زایندگی و خلاقیتی كه در گذشته در فرهنگ ما وجود داشت و آثار گران‌قدری را به زبان فارسی تقدیم نمود، به‌خصوص پس از فروپاشی صفویه رو به افول رفت. فارسی‌نویسی در ادبیات دینی كه به‌عنوان مثال نمونه‌های آن را در آثار علامه‌ی‌ مجلسی و فیض كاشانی می‌توان دید، در سالیان بعد كمتر دیده شد و توسعه پیدا نكرد. هرچند علمایی مانند ملا احمد نراقی و میرزا حبیب خراسانی، شاعران زبردستی هم بودند ولی رفته‌رفته اهتمام جدی به زبان فارسی در بیان معارف دینی كمرنگ شد. امروز در حوزه‌های علمیه درسی برای آشنایی با ادبیات فارسی وجود ندارد، در حالی‌ كه طلاب دینی، نه فقط برای مطالعه‌ی آثار گران‌قدر دینی به آشنایی بیشتر با زبان فارسی نیازمندند بلكه رسالت سنتی حوزه یعنی تبلیغ و ترویج دین، ضروت آشنایی با ادبیات فارسی و نیز گنجینه‌ی غنی شعر فارسی را دوچندان می‌كند كه هم پرورش‌دهنده‌ی ذوق است و هم ابزاری برای ترویج دین.
http://farsi.khamenei.ir/image/ver2/spacer.gifدر آسیای میانه و هندوستان و پاكستان و بسیاری دیگر از نقاط مختلف دنیا وقتی می‌خواهند مثنوی یا حافظ یا بیدل بخوانند وضو می‌گیرند و رو به قبله می‌نشینند، كتاب شعر را روی رحل می‌گذارند؛ انگار كه با یك متن مقدس سر و كار دارند. این احترام، علاوه بر معانی مقدس عرفانی كه در این اشعار وجود دارد، از تقدس خود زبان فارسی نزد آن‌ها نیز نشأت می‌گیرد.

* در حال حاضر وضعیت اقبال به زبان فارسی در دنیا را چگونه ارزیابی می‌كنید و به نظر شما در این زمینه به چه نكاتی باید توجه كرد؟ با توجه به این‌كه امروز، نام ایران همراه با انقلاب اسلامی در دنیا مطرح می‌شود.
امروز برخلاف گذشته شاید كتاب، نقش ثانوی در ترویج زبان داشته باشد. امروز رادیو و تلویزیون بیشتر می‌توانند مروج زبان فارسی باشند و ما باید بتوانیم از این رسانه‌های جدید برای ترویج زبان فارسی استفاده كنیم. البته متأسفانه در این زمینه اقدامات قابل توجهی انجام نشده و حتی گاهی فیلم‌های سینمایی و سریال‌های ما كه باید زبان فارسی فاخر را ترویج و تقویت كنند، برعكس در این زمینه بدآموزی دارند و كلمات مغلوطِ مغشوشِ بعضاً سخیفی را در جامعه شایع می‌كنند. زبانی كه باعث می‌شود مخاطبان بیرونیِ زبان فارسی نتوانند ربطی بین آن و زبان حافظ و سعدی بیابند. گاهی در سخنان گویندگان خبر و مجریان تلویزیون با اغلاط فاحشی در تلفظ و بكاربردن كلمات مواجه می‌شویم كه خود این هم اعتبار ما را برای كسانی كه در خارج از كشور، عالمانه به ما نگاه می‌كنند از بین می‌برد.

مسأله‌ی دیگری كه در این زمینه باید به آن توجه كرد چهره‌ی ایران پس از انقلاب در خارج از كشور است. دنیا انقلاب ما را به دو صورت نگاه كرد؛ یا به عنوان یك حركت انقلابیِ سیاسیِ بزرگ كه به قطع ید استكبار جهانی از مقدرات كشور انجامید و یا به عنوان یك نهضت دینی كه سیاست را عین دیانت تلقی می‌كرد. جدای از این دو تلقی كوششی صورت نگرفت كه انقلاب را به عنوان امری برخاسته از ظرفیت فرهنگی ایران اسلامی نشان دهد. خود ما هم در داخل خلاف آن عمل كردیم. بیشتر نگران بودیم مبادا كاری كنیم كه برداشت دیگران از آن این باشد كه این انقلاب به ایران تعلق دارد. لذا اساساً از جهات مربوط به هویت فرهنگی خود كه می‌توانست پشتوانه‌ی انقلاب باشد یا غفلت می‌كردیم یا به عمد پرهیز می‌كردیم كه مطرح نشود. این از یك جهت خوب بود كه ما را به قوم‌گرایی متهم نكنند ولی از جهت دیگر ناگوار بود چون باعث شد افكار عمومی دنیا نتواند ما را از امثال طالبان و سلفی‌ها متمایز كند؛ چون آن‌ها مدعی اسلامند و ما هم می‌گوییم اسلام. در این راستا حتی گاهی ما پیروی خود از مكتب اهل‌بیت علیهم‌السلام را نیز برای حفظ وحدت پوشانده‌ایم و از پرداختن و بیان ریشه‌های آن در سطح جهان اِبا كرده‌ایم.
ما رسم‌الخط املایی بسیار پیشرفته‌ی نسخ ایرانی را كنار گذاشتیم و رسم‌الخط عثمان‌طه را كه عربستان سعودی مروج آن بود پذیرفتیم و رواج دادیم، در حالی كه آموزش آن بسیار مشكل‌تر از رسم‌الخط گذشته‌ی خودمان بود و باعث شد مغرضان بگویند ایرانی‌ها اصلاً قرآن نداشتند! این‌ها بیشتر به طرف دعا رفته‌اند و قرآنی را كه ما چاپ كرده‌ایم این‌ها دارند تكثیر می‌كنند. باید بگوییم ناخواسته دچار لغزش‌هایی شدیم كه نتیجه‌ی آن این شد كه فرهنگ ایرانی و شیعه آن‌طور كه باید و شاید در دنیا شناخته نشود.
موضوع دیگر آن است كه دستگاه‌های ما نگاهشان به امور بین‌الملل، نگاهی داخلی است و به جای این‌كه ببینند نیاز آن‌ها چیست، اولویت‌های داخلی را مبنای تولید و توزیع محصولات فرهنگی در خارج از كشور قرار می‌دهند. ده‌ها رادیو و تلویزیون برون‌مرزی داریم كه گزیده‌ای از مطالب داخلی را به زبان‌های دیگر بیان می‌كنند، نه آن‌چه را كه دیگران به آن نیاز دارند. ولی شما مثلاً بی‌بی‌سی فارسی را ببینید، بی‌بی‌سی فارسی ترجمه‌ای از بی‌بی‌سی انگلیسی نیست؛ آن چیزی است كه بر اساس نیازسنجی و برنامه‌ی آن‌ها برای مخاطب غرب‌زده‌ی فارسی ‌زبان طراحی‌ شده است. همین‌طور بی‌بی‌سی عربی و تركی بر اساس مسائل مخاطبانشان برنامه‌های اساساً متفاوتی دارند، در حالی‌كه در رسانه‌های ما مطالب یكسانی بدون توجه به نیاز مخاطبان، به زبان‌های مختلف ترجمه و عرضه می‌شود. به هر حال اگر ایران با ظرفیت‌های فرهنگی و تمدنی خود به دنیا شناسانده شود، آن‌چه متعلق به ایران است كه از همه‌ی آن‌ها مهم‌تر زبان فارسی است، خودبه‌خود تأثیرگذار خواهد بود. شاید این شعر سعدی را برای زبان و ادبیات فارسی هم بتوان بكار برد كه:
دوستان را كجا كنی محروم                      تو كه با دشمنان نظر داری
كسانی كه فقط به خصومت آمده بودند وقتی با ادبیات ما آشنا شدند، مجذوب شدند، دوستان و علاقمندان به فرهنگ ایران اسلامی كه جای خود دارند.